اِفاضاتی از زندگانی مَن

[.به شما ارزانی]

اِفاضاتی از زندگانی مَن

[.به شما ارزانی]

شازده کوچولو

آنتوان دو سنت اگزوپری

احمد شاملو

نشر:نگاه

تعداد صفحه:صدو سه

نمره:ده از ده


توجه،توجه:من این،به اصطلاح یادداشت رو،که توصیفه واقعاً، و نقد نیست؛دو سال پیش نوشتم پس لطفاً لحن رسمی و مثلاً بزرگ‌مَآبانه‌ـش رو ندید بگیرین.خودم قبول ندارمش الان.ولی خُب حوصله‌ی تصحیحش هم ندارم. [ :) ].


خلاصه داستان:راوی داستان خلبانی است که در حال عبور از صحرای آفریقا،هواپیمایش سقوط می کند.او برای 8 روز آب و به تبع آن کمی بیشتر از 8 روز زمان داشت تا بتواند با تعمیر هواپیمایش خود را از صحرای بی آب و علف آفریقا نجات دهد.خلبان مشغول تعمیر موتور هواپیمایش هست که پسرکی را آن جا می بیند جایی که جنبده ی اندکی تا به حال گذارَش به آن جا افتاده و آن هم عمدتاً دلیلش اضطرار بوده و بس.بالاخره مرد خلبان با پسر دوست می شود و آن پسر که از اخترکی در فضا به نام ب 216 آمده دلیل و جریان آمدنش را بیان می کند.گذر از 6 اخترک کوچک دیگر با شش ماجرای جالب و در انتها هم به پیشنهاد جغرافی دان ساکن اخترک ششم(اخترک شماره 330)وارد سیاره بزرگ زمین می شود تا آن جا را سیاحت کند و بعد از یک سال و برخورد با ارکانی ساده و در عین حال پیچیده ی زمین و رخ دادن اتفاقاتی به سیارک خودش بر می گردد.


×[توجه:این قسمت اسپویل که هیچی کلاً نابود می کنه داستانو،کسایی که نخوندن داستانو بی خیال این قسمت شن.]

 خلاصه ای از مشخصات و ماجرا هایِ 6 اخترک به علاوه زمین:

1-اخترک 325،ساکن:پادشاه.یک شنل مخمل ارغوانی با قاقَم،دیگران رعیت بودند برایش و در کل در پی رعیت و دستور دادن و بله قربان شنیدن بود.

2-اخترک 326،ساکن:آدم خودپسند،تشنه ی ستایش شدن،بدیهی خواهد بود که دیگران برای این خودپسند چیزی جز یک ستایشگر نیستند و در کل توقع داشت،بشینه و بقیه دائمِ خدا تحسینش کنند آن هم برای کار نکرده و رنج نکشیده و سر دردمند بر بالین ننهاده!  [ :)) ]

3-اخترک 327،ساکن:می خواره،علت دائم الخمر بودن:فراموش کردن سرشکستگی می خواره بودنش {توقع دارم به 3 ترکیب این عبارت دقت وافی شود الف:فراموش کردن ب:سرشکستگی ج:می خواره بودنش.}برای تاکید بیشتر هر 3تا ترکیبو یه بار با نقش نمای اضافه ای که stressاش خیلی بالاست بخوانید.

4-اخترک 328،ساکن:تجارت پیشه،(بیش از حد وجه سورئال دارد؛اصلا که نه،ولی خیلی درکِش نمی کنم گر چه میشه گفت بیش از حد شبیه خودمه!)

5-اخترک 329،ساکن:فانوس بان،اگه گفته بشه که کار بیهوده ای انجام میداده بدیهی چون عملا روی سیارک ها کارِ که از نظر ما اهمیتی داشته باشه نمیشه انجام داد.ولی این ساکن احساس می کنم که حداقل یه کاری می کرد،بالاخره روشن و خاموش کردن فانوس مطابق با شب و روز خودش کلی کاره.

6-اخترک 330،ساکن:جغرافی دان،نیاز به کسی داشت که کشّاف(!) باشه و براش چیزایی رو که پایدارن رو کشف کنن براش تا اون از این چیزای پایدار بنویسه و ثبت و ضبطشون کنه.چیزای پایدار مرتبط با جغرافی دریا،اقیانوس،کوه و جنگل.اینا رو ثبت می کرد.

7-سیاره زمین(به پیشنهاد جغرافی دان):شازده روی زمین با مار،گل سه گلبرگه،کوه،گلستان گل های سرخ،روباه،سوزن بان،فروشنده دیدار می کنه و گزاره هایی ساده و مفهومی بینشون رد و بدل میشه.


بلا ضدِّ یادداشت:

گفتن از اینکه این کتاب منبعی از مفاهیم ساده و در عین حال اساسی از رفتارها و روابط انسانیِ عصرِ حاضرِ بشر هست قطعاً حرفِ ناروایی نیست،ایجاد لحظه هایی تویه ذهن که باعث به وجود اومدن تعلیق هایی مملو از حسِّ تقکر،از حُسن ها و عیب هایی که  اکثراً دیده نمی شه،موضوعاتی که مشغولیت های پی در پی ما به عناصری از زندگی را بازگو می کنه که عمدتاً به وسیله ی خودمون به وجود اومدن خواسته یا ناخواسته،درست یا غلط.سیر روایی داستان به دلیل گزیده گویی و ایجاز،بسیار قابل احترامه.لحن و بیان ساده داستان از زبان یک شازده ی کوچک با اقتضاعات شازده بودن و کوچک بودن هم همچنین.یک نکته ی قابل توجه دیگر هم وجود نقاشی هایی ساده از صحنه های فریز شده از وقایع اتفاق افتاده برای شازده است که خواننده رو همراهی می کنه در تصویر سازی از وقایع داستان،که فرم میده به نوعی،ذهن خواننده رو.   

قسمت هایی از کتاب:

       "روباه گفت:ادم فقط از چیزهایی که اهلی میکند میتواند سر دراورد.ادم ها دیگر برای سر در اوردن از چیزها وقت ندارند.همه چیز را همین جور حاضر اماده از دکان ها میخرند.اما چون دکانی نیست که دوست معامله کند ادم ها مانده اند بی دوست…تو اگر دوست میخواهی خُب منو اهلی کن!"

        "اگر کسی گلی را دوست بدارد که در میلیون ها میلیون ستاره یکتا باشد همین کافی است تاهر وقت که به ستاره ها نگاه می کند خوشبخت باشد. نگاه می کند و به خود می گوید گل من آنجا در یکی از آن ستاره هاست و چه شیرین است شب ها نگاه کردن به ستاره ها ُ همه ی ستاره ها گل می شوند." 

نظر من:

بی نظیرِ مطلق.خواهرم وقتی داشت برای اولین بار این کتاب رو می خوند برای منم تعریف می کرد از وقایعش،تا این که این کتاب رو به عنوان هدیه بهم دادن،از یه آدم خوب و  خیلی بزرگتر از خودم.تا حالا چندین بار خوندمش و جزو اون کتابایی هست که با شوق و ذوق تمامشو خوندم. به نظرم سالی یه بار باس خوندش.


  • نجّار

اول باید بگم من صرفاً لیست کتابایی رو اینجا می نویسم که می خوام اونا رو در قالب یه پست جدا بررسی کنم؛نه لیست کتابای "خوانده شدم".

تحوه ی شرح هر کتاب:

×مشخصات کتاب،خلاصه کتاب،ضد و بلا ضدِّ یادداشتِ کتاب،قسمت هایی از متن،نظر من،احیاناً نمره دهی معیارهای مختلف نوشته

×چیزِ اول[دقیقاًنمیدونم چی،نکته که نیس،تبصره که نیس،چیزه دیگه،چیز :-"]:لینک هایی از نقد های مفید کتاب و زندگی نویسنده و مترجم قرار می دهم برای آشنا شدن با ارکانِ سازندهِ کتابِ در دستِ شرح.

×چیزِ دوم:تمام قسمت های شرح نوشته؛نظر شخصی  منه.پس استناد خاصی وجود نداره بهشون.

×چیزِ سوم:امیدوارم قفسه ادامه پیدا کنه.

×چیزِ چهارم:زندگی نوشت نویسندگان رو تویه صفحه جدا به صورت لینک در اولین پستها جداگونه میذارم[احتمالاً] برای شناخت و آشنایی و راحتی!  کتابخانان و "ادبیاتِ داستانی دوستان" که یه سری مشکل و بیماری دارن و خودمم مبتلام. :-"

×چیزِ پنجم:میگم حالا.

×چیزِ جدید هم این که این مقدمه مربوط به دو سال پیشه که من برا خودم نوشتم ولی قفسه رو نزدم حالا احتمالاً یه تجدید نظری تویه استایلش خواهم کرد.


  • نجّار

بِسم الله.

نجّار |
اولین پُست وبلاگ جدید.
بِسم الله.

یک.عرض شود که حدود دو سال پیش بود و تویه تابستون که یکی از دوستانِ عزیز اومد دم در خونه‌ی ما و قرار شد که بریم بیرون.سر کوچه که رسیدیم گفت که وبلاگی،چیزی.و خُب من واقعاً اون موقع حتی حوصله‌ی شنیدن همچین حرفی رو هم نداشتم ولی خیلی مُوَقرانه گفتم که "نـَـــه،نه"و گفت "هیچی؟؟" و تأکید کردم "هیچی".و خُب داشتم از درون می خندیدم که؛واقعاً چه کاره بی ضرورتی[و کمی تا قسمتی مسخره] و این مواضع من در حالی همچین شکلی داشتن که فک کنم اون موقع هم چن تا وبلاگ رو گهگاهی می خوندم و خیلی هم حَض می بردم از خوانِشِشون.این موضع،ثابت موند تا پارسال؛و اون شکل گنگ و لعنتیِ ثابت تابستون باعث شد که امتحان کنم این قضیه رو[قضیه‌ی داشتن وبلاگ.]یک سالی با وبلاگ اول گذر کردیم و باز شرایط خاص و ویژه ای درست نکرد.خیلی خنثی طی شد.و خب تصمیم گرفتم که یکی دیگه برپا کنم.صرفاً دلم خواست باشه.همین.خیلی همینطوری.[البته که خیلی خیلی همینطوری هم که نه.هدفای بی اهمتی هم دارم که صرفاً برای خودمه.]
دو.این نکته رو هم باید بگم که هیچ گونه ادعایی تویه هیچ کدوم از محتواهای پستای این وبلاگ ندارم.نه تویه نویسندگی،نه تویه عکاسی،نه تویه موسیقی.[الان غیر مستقیم،این نکته رو هم گفتم که احتمالاً هر پست شامل یک متن،یک پیشنهاد قطعه موسیقی و یک عکس هست]و این رو هم نگفتم که مثلاً تواضع کنم و از این چرت و پرتا.خیلی واضح دارم اشاره می کنم که نه هیچ توانایی تویه این سه تا مورد[نوشتن،موسیقی،عکاسی]دارم و نه هیچ ادعایی.
سه.تأکید می کنم ادعایی وجود نداره و صرفاً سلیقه‌ـس.سلیقه‌ی یک آدم معمولی.یک آدم خیلی خیلی معمولی.
چهار.عکسا و موسیقی ها ممکنه هیچ ربطی به نوشته،نداشته باشن ولی صِرفِ دیدن و شنیدنشون خالی از لطف نیست احتمالاً.



×محض خالی نبودن عریضه این صفحه ی سیاهو گذاشتم.البته برای این بود که اندازه عرضِ هشتصد و پنجاه پیکسلی(در اصل نهصد پیکسلی)متنا رو تست کنم.که درست بودن.اگه که روز باشه می تونین خودتونو تویه صفحه‌ی مانیتورتون ببینین،که خیلی هم بی فایده نباشه.قابلیت آینه داشته باشه مثلاً.(:دی)

×بشنوید Raein رو از Olafur Arnalds عزیز.مُتشکر از کامیار بابت معرفیش.
  • نجّار