اِفاضاتی از زندگانی مَن

[.به شما ارزانی]

اِفاضاتی از زندگانی مَن

[.به شما ارزانی]

از دُلَلا [دلیلها]

نجّار | جمعه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۵۴ ب.ظ

بُلند بُلند خوندن.تویه دوران مدرسه وقتی که زنگ می زدم به دوستام و می خواستم یه سوالی رو ازشون بپرسم،مثلاً یه مسأله ریاضی؛و اونا گنگ جواب می دادن؛برای اینکه فکر نکنن من خِنگم در جواب مثلاً اوکی[که آخر توضیحاتشون می پرسیدن که یعنی فهمیدی؟]معمولاً و اکثر اوقات می گفتم "آره؛حلّه،حلّه" و اگه که خیلی به جوابش نیاز داشتم و کسِ دیگه ای نبود که ازش بپرسم دوباره یه طوری جواب مسأله رو ازش بیرون می کشیدم و این آخرین تلاش من بود برای فهمیدن اون قضیه.یعنی دیگه اگه این نقشه هم جواب نمی داد معمولاً بدون این که بگم "دوستم؛من اینو نفهمیدم میشه برام یه بار دیگه توضیح بدی" تلفنو قطع می کردم و این که؛این نوعِ بازپرسی(که نقشه بکشم و تلاش کنم که دوباره از زیر زبونش بکشم بیرون) هم؛کم پیش میومد و معمولاً با گفتن همون "آره،حلّه،حلّه،مرسی" گوشی رو می ذاشتم.امّا،امّا،بعد از گذاشتن گوشی به شدت عصبی می شدم و تویه دلم کل خاندان طرفو فحش کش می کردم که چرا اینا خوب توضیح نمیدن،چرا طرف مقابل رو در نظر نمی گیرن،شاید اون تویه اون مبحث خنگ باشه و لازم باشه خیلی درست و کامل یکی براش توضیح بده،چرا کامل و اساسی توضیح نمیدن؟؟!![انگار که اونا علم غیب باید داشته باشن که مثلاً من این قضیه رو خوب نفهمیدم و باید از اوّلِ اولش برام توضیح بدن.].
القصه؛برای همین من هر وقت هر کسی برام زنگ می زد و میخواست سوال بپرسه از اوّلِ اوّلِ اون مبحث رو براش قشنگ توضیح که سهله واکاوی می کردم که اصلاً همچین شرایطی پیش نیاد برای طرف مقابل[یعنی من یه چیزی رو ناقص بگم و اون نفهمه[حالا به هر دلیل] و بعد اون خجالت بکشه که بگه نفهمیدم و تلفنو قطع کنه].
.
.
نمونه این اخلاق من رو قشنگ می تونین تویه خط های بالا ببینین.این همه کروشه برای اینه که قضیه رو خیلی شفاف بگم.با جزئیات کامل.بدون نقص.این واضحه که مشکل از طرز نوشتن و نگارش منه و یه کسی که یه چیزی رو می نویسه همه ی این قضایا رو باید در نظر بگیره ولی درست و راحت بنویسه و از اونجایی که من این سبک توضیح دادن خودمو دوست دارم و به طبع این طور نوشتن رو هم؛پس به بزرگی خودتون تحملم کنین و اگر نکردین هم مشکل از من نیست؛از خودتونه. [ :) ]  

×بشنوید؛تحملم کن از مانی رهنما.
×عکس در حال مذاکره ام با طرف برای اینکه بذارم تویه وبلاگ.من اینطوری به فکر حقوق مولفم. :))
×اینم عکس ممنون از nenya‌ ِ فروم که قبول کرد برای عکس.

  • ۹۴/۰۶/۲۰
  • نجّار

نظرات  (۳)

اسباب کِشى و این صوبتا. :-"
خونه ى نو مبارک. :د
پاسخ:
بله،بله.
ممنون.
:)
  • مجتبی وحدتی
  • بسیار عالی. کاملا درسته. تجربه ی مشابهی رو دارم. مکان جدید به کام.
    پاسخ:
    خیلی ممنون.
    :)
     وقتی از کسی توضیحی می خواستم و نمی تونست بهم تفهیم کنه ، در نهایت بی شعوری ، دفتر و دستک مو جمع می کردم و با یه نگاه عاقل اندر سفیه (!) بهش می گفتم "ببین ، کلا تو هیچوقت معلم نشو ، خب ؟! :| " و بعد هم رامو می کشیدم و از میدان دیدش ، خارج می شدم :د
     ادعایی هم ندارم در زمینه ی تفهیم . در این حد که یه هفته پیش برای یک طفل 6 ساله وسطی رو توضیح دادم و اون هم به نشانه ی "اوکی ! گرفتم!" سرتکون داد و رفت وسط میدان !
    فقط نمی دونم چرا موقع بازی کانهو گرگیجه گرفتگان وسط زمین برای خودش می چرخید :-"
    خنگ بود فک کنم :-"
    +
    تشکرات بسیار بابت توضیح فرم کلی بلاگ .
    پاسخ:
    :)))
    خیلی خوب بود توضیحتون.
    +
    خواهش می کنم.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی